کد مطلب:106477 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:162

خطبه 092-خبر از فتنه











[صفحه 811]

از خطبه های آن حضرت (ع) است كه پس از جنگ نهروان و تار و مار شدن مارقین درباره فضایل خویش بیان كرده و ظلم و جور بنی امیه و زوال ملك آنان را خبر داده است فقات عینه: چشم او را معیوب كردم. ماج: اضطراب پیدا كرد. غیهب: ظلمت و تاریكی. كلب: شر و بدی. كلب: نام بیماری معروفی است. فئه: طائفه، گروه. ناعقها: دعوت كننده به آن. مناخ: جای فرود آمدن و بار انداختن. حوازب الخطوب: ما حزب منها: مشكلاتی كه بر انسان وارد شود. پس از حمد و ستایش خداوند و درود بر پیامبر عظیم الشان اسلام، ای مردم بدانید كه من چشم فتنه را از كاسه درآورده و آن را كور كردم (با مارقین كه از كثرت عبادت پیشانیشان پینه بسته بود برخورد شدید مسلحانه كردم پس از آن كه تاریكی فتته به اوج شدت و سختی خود رسیده بود این كار را انجام دادم. به یقین هیج كس پس از من جرات چنین كاری را نخواهد داشت (كه با مقدسهای قشری و عبادت گران بی شعور درگیر شود و به خاطر حفظ اسلام خود محوران مغرور را از دم تیغ بگذراند) و این همه به دلیل علمی است كه به وسیله پیامبر از جانب خدا به من افاضه شده است. پس قبل از آن كه مرا از دست بدهید هر چه می خواهید از من بپرسید، زیر

ا سوگند به آن كه جانم در دست اوست هر حادثه ای كه از همین الان تا روز قیامت به وقوع پیوندد و یا هر فتنه ای كه موجب هدایت و یا گمراهی صد نفر شود اگر از من سوال كنید شما را از دعوت كننده، سوا، و پیروان آن خبر خواهم داد و از این بالاتر شما را از اردوگاه آنان، جایی كه شتران خود را رها كرده و یا می خوابانند و رحل اقامت می افكنند و از افرادی كه كشته می شوند و یا به اجل خود از دنیا می روند آگاه می سازم. و آنگاه كه مرا نیابید و امور ناگوار پیشامدهای دشوار بر شما رخ نماید (قدرم را خواهید شناخت)، زیرا بسیاری از سوال كنندگان خواهند بود كه از طرح سوال خود سر بزیر دارند و عاجز شوند و گروه فراوانی از سوال شوندگانی كه از پاسخ دادن به سوالات ناتوان و درمانده خواهند شد. این وضع زمانی پیش آید كه جنگ در میان شما سخت شعله ور گردد و فتنه دامان را از ساق بالا زند و دنیا بر شما چنان تنگ بگیرد كه روزگار بلا را به كندی بگذرانید. مگر این كه خداوند برای باقی مانده نیكان شما گشایشی ایجاد كند. چه حقیقت این است كه هرگاه فتنه و آشوب روی نماید، امر بر مردم مشتبه می شود، و پس از آن كه فتنه رفت و بر بست و رفت مردم از حقیقت آگاه گردیده متنبه می

شوند. مقصود امام (ع) از بیان این خطبه توجه دادن مردم به فضیلت و گرانبهایی موقعیت خود، و رذالت و پستی بنی امیه می باشد، فتنه بنی امیه را شرح می دهد تا نفرت مردم نسبت به آنها افزون شود و ضمنا میل و رغبت مردم را درباره خود به خاطر حمایت از اسلام قوت بخشد. قوت یافتن رغبت مردم نسبت بحضرت به دو طریق و به شرح زیر حاصل می شد. 1- در رابطه با اخبار غیبی كه نسبت به آینده و حوادث آن بیان می فرمود. 2- توضیح بدیهایی كه از ناحیه بنی امیه و جز آنها پس از روزگار خلافت امام (ع) بر مردم تحمیل می شد. امام (ع) با توجه به حوادث ناگواری كه بر سر راه خلافت قرار گرفت می فرماید: انا فقات عین الفتنه: من چشم فتنه را كور كردم این جمله امام (ع) اشاره به آشوب مردم بصره و ناكثین است. برای فتنه لفظ عین را استعاره آورده است. و اختصاصا چشم را ذكر كرده است، به این دلیل كه چشم در صورت انسان شریفترین عضو است كار و تلاش و حركت انسان بدیدن چشم بستگی دارد. و با لفظ فقا استعاره را ترشیحیه كرده، و كنایه از فرو خوابیدن فتنه با شمشیر آن حضرت می باشد. قوله علیه السلام: و لم یكن لیجتری علیها احد غیری: منظور این است كه مردم جرات جنگ با اهل قبله و مسلمین

را ندارند، چه می ترسند كه مرتكب خطا و گناهی شوند و چگونگی جنگ با آنها را نمی دانند و آگاه نیستند كه فراریان را تعقیب كنند یا خیر؟ زخمیان را بكشند یا زنده بگذارند. اهل و عیالشان را اسیر و مالشان را در صورتی كه متجاوز باشند تقسیم كنند یا نه؟ چگونگی جنگ با اهل قبله را كسی نمی دانست تا آنگاه كه امام (ع) بر فرونشاندن فتنه ناكثین اقدام كرد. چشم فتنه را كور و آن را پس از هیجان زیاد فرو نشاند. آغاز اقدام امام (ع) بر فرونشانی فتنه جنگ جمل با عایشه بود. در خطبات دیگر امام (ع) این حقیقت را با عباراتی مشابه همین خطبه 90 بیان كرده و در جایی می فرماید: اما بعد فانا فقات عین الفتنه شرقیها و غربیها و منافقها و مارقها، لم یكن لیجتری علیها غیری و لو لم اكن لما قوتل اصحاب الجمل و لا صفین و لا اصحاب النهروان. محتمل است كه مقصود از فقات عین الفتنه فقات عین اهل الفتنه باشد، كه در این صورت مضاف حذف شده و مضاف الیه بجای آن نشسته باشد. یعنی چشم اهل فتنه را كور كردم، و كور كردن چشم آنها كنایه از كشتن آنها باشد. بنا به روایتی احنف بن قیس و گروهی از شركت در جنگ خودداری كردند نه همراه ناكثین بودند و نه امام را یاری كردند. منظور امام (ع)

از تموج غیهبها كنایه از این امر است. كه به دلیل پراكنده شدن تاریكی شبهه ای كه از فتنه در ذهن مردم قرار گرفته بود تاریكی و ظلمت شدت یافت و امر بر آنها مشتبه شد، به گونه ای كه ندانستند، مخالفت طلحه با امام و خروج عایشه برای جنگ آیا حق است یا باطل،! و همین جهل و نادانی علت تردید و دودلی آنها شد و موجب آن گردید كه از رفتن به جنگ ناكثین و كشتن آنها خودداری كنند و نیز امام (ع) اشتداد كلب را كنایه از بالا گرفتن موج شر و بدی فتنه و شرارت اهل فتنه و اصرار آنها بر جنگ و كشتار آورده و در هر دو عبارت تموج غیهبها، و اشتداد كلبها كنایه را بطور مستعار بیان فرموده است. قوله علیه السلام: فاسئلونی الی قوته و من یموت منهم موتا: امام (ع) به اموری پرداخته است كه در آینده تحقق می یافته و هیچ یك از صحابه و یا تابعین جرات پاسخ گفتن به سوالات را نداشته اند زیرا از امور غیبی و آینده اگر كسی جز امام (ع) كه علم لدنی داشته چیزی را بیان می كرد آشكارا دروغ می گفت و به هنگام امتحان رسوا و مفتضح می شد. روایت شده است كه قتاده عالم مشهور وارد كوفه شد و مردم بر اطرافش اجتماع كردند. قتاده (كه استقبال مردم را نسبت به خود دید) مغرور گشته و گفت سل

ونی عما شئتم: هر چه می خواهید از من بپرسید. ابوحنیفه كه آن روز جوانی كم سن و سال بود گفت از قتاده بپرسید. مورچه ای كه در داستان حضرت سلیمان از آن سخن به میان آمده است، نر یا ماده بود؟ وقتی كه از او سوال كردند قتاده جواب را ندانست و درمانده شد. ابوحنیفه خود گفت: ماده بوده است. مردم با تعجب پرسیدند؟ از كجا دانستی؟ ابوحنیفه پاسخ داد از كتاب خدا آنجا كه می فرماید: و قالت نمله. مورچه ای بدیگر مورچگان گفت اگر آن مورچه نر، بود آیه چنین بود: و قال نمله (یعنی، فعل را بصورت مذكر و بدون تاء و تانیث می آورد. چون فعل را با تاء تانیث آورده و فرموده است و قالت نمله مشخص می شود كه مورچه ماده بوده است توضیح مطلب این است كه كلماتی چون نمله حمامه و شاه به معنای، مورچه، كبوتر و گوسفند هم برای مذكر و هم برای مونث به كار می روند. هرگاه در جمله ای آورده شوند تشخیص اینكه مذكراند یا مونث از طریق فعلی است كه همراه این كلمات به كار می رود. قتاد خود مغرور از پاسخ گفتن به این سوال فرد ماند با وجودی كه هر انسان زیركی با مختصر فكر می تواند به این سوال پاسخ دهد. وقتی كه امثال قتاده ها از پاسخ دادن به چنین سوالاتی با اینكه از امور غیبی نیستن

د درمانده شوند چگونه می توانند از امور آینده، چیزهایی كه هنوز از عالم غیب فرود نیامده اند جواب بدهند!؟ آری كسانی كه به نیروی الهی موید باشند و با نیروی الهی حجابهای اسرار از جلو چشمشان بر كنار شده باشد، امور آینده را می دانند: ما پیش از این پیرامون چگونگی و توان امام (ع) بر پاسخ گویی امور آینده بحث كرده ایم (و تكرار آن را لازم نمی بینم) مقصود امام (ع) از ساعت روز قیامت می باشد. اوصاف شتر، چوپان و همراهان: مانند آواز خوان، جلودار، راننده، منزلگاه، سواره و كوچ كننده همه و همه استعاره اند از دو گروه هدایت یافته و هدایت كننده، گمراه و گمراه كننده. به لحاظ تشبیه كردن انسانها به شتر در اجتماع كردن و فرمانبرداری از پیشوا و دعوت كننده (كه منقاد و مطیع محض او می باشند) ضمیر در كلمه اهلها به كلمه فئه باز می گردد، بدین معنا كه امام (ع) بر كسانی از اهل فتنه كه در آینده زمان می بایست كشته شوند آگاه بوده است. قوله علیه السلام: و لو قد فقد تمونی الی قوله المسئولین: مقصود از كرائه الامور در عبارت امام (ع) اموری است كه مردم از آنها كراهت دارند و آنها را نمی پسندند. و حوازب الخطوب كنایه از مصیبتهای مهمی بود كه در آینده بر مرد

م وارد می شد. و سرافكندگی سوال كنندگان به دلیل حیرت و سرگردانی بود كه نسبت بعواقب خطرات مصیبتهای آینده و چگونگی رهایی یافتن از آنها داشتند. منظور از فشل و درماندگی بسیاری از مسئولین، شانه خالی كردن از پاسخ، بدلیل جهل و نادانیشان از عاقبت كار، و پرسشهای مطروحه و خواست جواب از آنها می باشد. قوله علیه السلام: ذالك: اشاره به سرافكندگی پرسش كنندگان و درماندگی پاسخ گویان دارد. قوله علیه السلام: اذا قلصت حربكم: جمله فوق تفسیری است بر امور ناپسندی كه لزوما روزی بر آنها نازل می شد. لفظ تقلیص: جمع كردن لباس تشمیر: دامن به كمر زدن، استعاره از جنگ آورده شده است، جهت استعاره، تشبیه كردن جنگ، به كوششگری است كه فوق العاده در كارش جدی باشد. بدین توضیح كه شخص جدی و تلاش گر، هرگاه بر انجام كاری تصمیم جدی بگیرد، دامن لباسهای بلند خود را از پایین جمع و به كمر می زند، تا دست و پاگیر نباشد و آمادگی كامل بر انجام كار پیدا كند، و با تمام وجود خود را آماده سازد و بدین سان هرگاه جنگ بخواهد پا بمیدان گذارد تمام كوشش خود را برای نزول آماده می سازد و بر مردم وارد می شود. لفظ واو در عبارت وضاقت برای عطف آمده و فعل ضاقت را بر شمرت عطف گرف

ته است و فعل تستطیلون بعنوان حال در موضع نصب قرار دارد. قوله علیه السلام: حتی یفتح الله لبقیه الابرار منكم آنان كه در زندگانی و دیانت تسلیم بنی امیه باشند، خداوند راه گشای ابرار و نیكان می شود و به دست آنان هلاكت و زوال دولت بنی امیه را فراهم می سازد.

[صفحه 812]

شبهت: در اشتباه افتد، شبه ناك گردد. تقلض: قبضه كردن، لباس را از اطراف بدن بالا گرفتن. حام الطائر: پرنده دور زد. خطه: وضعیت، چگونگی حال و امر ناب: ماده شتر پیر. ضروس: شتری كه دوشنده خود را گاز بگیرد. عذم: داندان گرفتن. زبن: با لگد دور كردن، دفع نمودن. شوها: جمعش شوهاء: بد چهره، بد سیماء. سامه خسفا: او را شایسته خواری و ذلت دانست. عنف: كسی را بزور به راهی بردن. تحلسهم: لباس خواری را بر آنها می پوشاند. حلس پاوچه ایست كه زیر جهاز بر پشت شتر می افكنند. جزر: قطع كردن بریدن به همین دلیل شتری كه نحر می گردد، جزور نامیده می شود. فتنه هنگامی كه رو می آورد، ناشناخته است و موقعی كه پشت كرده می رود شناخته می شود فتنه به گرد بادی می ماند كه به برخی شهرها برخورد می كند و از بعضی دیگر می گذرد. آگاه باشید كه ترسناكترین فتنه به اعتقاد من فتنه بنی امیه است، زیرا آن فتنه ای است كور و تاریك، قلمرو فتنه آنها عمومی و بلایش اختصاصی است فتنه بنی امیه ویژه كسانی است كه بیشتر درك كنند. ولی برای ناآگاهان زحمتی ندارد (بلا و فتنه بنی امیه شامل حال افراد بینا و آگاه می شود نه افراد كور و ناآگاه) به خدا سوگند پس

از من بنی امیه ارباب بدی برای شما خواهند بود. درست مانند شتر، چموش گزنده، كه بدندان گاز بگیرد و با دست صدمه وارد كند، و با پا لگد بیفكند و شیرش را از دوشنده باز دارد. فتنه آنان همچنان برقرار بماند تا اینكه، مخالفان خود را نابود و موافقان را امان بخشند و اجازه زندگی بدهند. دو گروه از فتنه آنها در امان خواهند بود، كسانی كه به حالشان سودمند باشند و كسانی كه به كارشان كاری نداشته باشند آری بلای بنی امیه استمرار خواهد یافت، تا بدان حد كه یاری شما از آنها به منزله یاری برده از ارباب و دوست صدیق از دوستش باشد. فتنه آنها با چهره های ترش و روهای ترسناك همچون پاره ای از دوران جاهلیت بر شما وارد می شود در آن دوران سیاه نه نشانه رستگاری پیدا و نه پرچم حق نمایان است (كسی را بحق نمی توان دعوت كرد.) ما خانواده پیامبر از گمراهی آنها در امان هستیم و به نفع آنها مردم را تبلیغ نمی كنیم (از این عبارت امام (ع) استفاده می شود كه غیر از عترت پیامبر تمامی مردم ثناگوی آنها شده اند). سپس خداوند آن فتنه را چنان كه پوست را از گوشت جدا كنند، از شما جدا گرداند، بوسیله كسی كه آنها را با خواری و ذلت از اوطانشان براند و به جام تلخ قتل و مرگ

سیرابشان سازد. و جز زخم شمشیر به آنها چیزی نبخشد و جز لباس ترس و وحشت بر آنها نپوشد. آنگاه است كه قریش دوست خواهد داشت كه جهان و هر چه در آن است نبخشد تا مگر مرا در جایی ولو باندازه كشتن یك شتر باشد، بنگرد، تا از آنان چیزی را بپذیرم كه امروز پاره ای از آن را می خواهم نمی دهند (قریش آرزو می كند، كاش من زنده بودم تا آنان خود را تحت قیادت و سرپرستی من در می آوردند تا شر ستمكاران را از سرشان كوتاه می كردم، مقدورشان نخواهد شد، همان حكومتی كه امروز بعضی از آن را برای اجرای عدالت می خواهم واگذار نمی كنند. قوله علیه السلام: ان الفتن اذا اقبلت تشبهت: یعنی فتنه در آغاز امر و در ذهنیت مردم شبیه حق است، اما پس از آن كه كار خود را به انجام رساند و بازگشت مردم می فهمند كه فتنه بوده است (ولی دیگر بسیار دیر شده، هرج و مرج رواج یافته، و كارها بشدت بر اثر فتنه و آشوب در هم ریخته شده است.) پس از بازگشت فتنه، بیشترین اثر نامطلوب فساد آن در دولتها پدید می آید و تمام مردم بوضوح در می یابند كه آنچه دولتها انجام می دهند فتنه و فساد و گمراهی از راه خداست و همین فهم عمومی از فساد دولتها نشانه از بین رفتن فتنه و بشارتی بر پایان یافتن

ظلم در آن مقطع زمانی است. قوله علیه السلام: ینكرن مقبلات و یعرفن مدبرات: این جمله امام (ع) تفسیری بر فراز فوق است. یعنی فتنه در آغاز شناخته نمی شود و در ظاهر شبیه حق است و دعوت كنندگان آن شبیه دعوت كنندگان به هدایت و ارشاد می باشند. پس از آن كه فتنه از میان مردم رخت بر بندد خواهند دانست كه با حق هیج رابطه ای نداشته و دعوت كنندگان به فتنه دعوت كنندگان به ضلالت و گمراهی بوده اند. قوله علیه السلام: و یحمن حوم حول خ الریاح لفظ حوم كه بمعنی دور زدن است، از جهت شباهت فتنه بر گردباد استعاره به كار رفته است. چون فتنه دعوت كنندگان به گمراهی به حكم الهی در بعضی از بلاد آشكار می شود، و در بعضی ظهور ندارد دوران فتنه را به پرنده ای كه در پرواز دور می زند به گردباد تشبیه كرده است. جمله یخطئن بلدا یعنی بعضی از بلاد را زیر پا می گذارد، در همین رابطه تشبیهی آمده است. قوله علیه السلام: الا ان اخوف الفتن عندی الی آخر از این فراز خطبه به بعد امام (ع) می خواهد از آنچه مردم مایلند بدانند خبر دهد. می فرماید: فتنه بنی امیه به دلیل دشواری و سختی آن بر اسلام و مسلمین و زیادی آشوب در میان متدینین، همچون كشت و كشتار و اذیت و آزار از هو

لناكترین فتنه هاست. در بزرگی فتنه بنی امیه همین بس كه حرمت رسول خدا (ص) را شكستند، امام حسین (ع) و ذریه او را شهید كردند و با خراب كردن و سوختن خانه خدا به اسلام اهانت كردند، و عبدالله زبیر را در مكه به قتل رساندند و هشتاد سال تمام علی (ع) را لعن و سب كردند. بلا و آشوب و سركوب در بلاد مسلمین از ناحیه آنها رواج یافت و حجاج را بر خون و مال مردم مسلط كردند، و جز این امور از منكرات فراوانی كه در كتابهای تاریخ به تفصیل نقل شده است. (فتنه كور كه در كلام امام (ع) آمده است اشاره به همین حقایق دارد). لفظ عمی را استعاره به كار برده است تا روشن كند كه این امور بر خلاف قوانین حق انجام می گیرد، چنان كه شخص نابینا و كور در حركات و رفتار خود بر طریق مستقیم و راه راست نمی رود. و یا برای توضیح این معنی است كه در دوران بنی امیه راه راست پیموده نمی شود، چنان كه با چشم كور هدایت ممكن نیست. لفظ مظلمه نیز برای بیان این امور استعاره به كار رفته است. قوله علیه السلام: عمت خطتها: یعنی سرپرستی و حكومت آنها عمومی است. و خصت بلیتها: اما بلای بنی امیه خصوصی بوده و به مردم پرهیزگار و شیعیان علی (ع) صحابه بزرگوار، و تابعین كه بزرگان اسلام

ند اختصاص دارد. قوله علیه السلام: اصاب البلاء من ابصر فیها و اخطا من عمی عنها: یعنی كسانی كه فتنه بودن رفتار بنی امیه را تشخیص دهند از ناحیه وجدان خود و بنی امیه گرفتار بلا می شوند. از ناحیه خود گرفتار بلا می شوند بدین معنی كه منكرات را مشاهده می كنند و چون قدرت بر رفع آنها را ندارند دچار اندوه فراوان و ممتد می گردند. از ناحیه بنی امیه گرفتار بلا می شوند: بدین شرح، شخص پرهیزگاری كه می داند آنها پیشوایان گمراهی و ضلالت اند از آنها فاصله می گیرد و در كارهای باطل آنها دخالت نمی كند. بنی امیه چنین اشخاصی را راحت نمی گذارند، نسبت به حال و رفتارش كنجكاوی كرده و او را به انواع اذیت و آزار و احیانا قتل گرفتار می سازند. بلا و آسیب نسبت به چنین اشخاصی خصوصی است. اما آنها كه ندانند رفتار بنی امیه فتنه و بر خلاف اسلام است در كوری جهل گرفتارند و مطیع دعوتهای باطل شان بوده، و در زیر پرچم گمراهی آنها صف كشیده و بر وفق اوامر و دستور آنها عمل می كنند. بدیهی است كه چنین افرادی از بلای بنی امیه سالم و در امان می باشند. سپس امام (ع) به اسم جلاله خداوند سوگند یاد می كند كه بنی امیه برای مردم اربابهای بدی هستند و آنها را در كارهای

زیانمندشان برای مردم به شتری كه شیر دوشش را گاز می گیرد تشبیه می كند و جهت تشبیه را اوصافی همچون چموشی، گاز گرفتن، با دست و پا لگد زدن، شیر ندادن و... قرار می دهد. همه این اوصاف و حالات اشاره ای بر حركات موذیانه و پست بنی امیه دارد، و كنایه است از آزار دادن، كشتن و نپرداختن حقوق بیت المال مردم مسلمان (اینها همه نشانه ظلم و بی عدالتی و در یك كلمه فتنه است) سپس امام در مورد حركات شرآمیز بنی امیه و گرفتاری مردم به دست آنها به ذكر دو مطلب پرداخته است: 1- بنی امیه از آزار و اذیت و قتل و غارت مردم خودداری نمی كردند مگر نسبت به دو دسته: الف: كسانی كه برای آنها سودی داشتند، پیرو راهشان بودند و با وجودی كه: منكرات آنها را مشاهده می كردند بر آنها اعتراض نمی كردند. ب: كسانی كه ضرری به آنها نداشتند و كارهای زشت آنها را تقبیح نمی كردند و بنی امیه هم از آنها ترسی بدل راه نمی دادند نظیر عوام الناس و بازاریان. 2- بیان حال جان نثارانی است كه اطاعت و یاریشان از بنی امیه مانند فرمانبرداری برده از آقایش و یا پیروان بی اختیار از مولایشان بود. یعنی بدان سان كه برده ناگزیر از اربابش و یا مزدور از دستور جیره دهنده تبعیت می كند و اس

تقلال شخصی ندارد، آنان نیز با همین ویژگی از بنی امیه فرمان برداری می كردند و مطیع بی چون و چرا بودند. جز اینان باقی افراد ممكن نبود كه از بنی امیه حمایت كنند. (پس طبیعی بود كه مورد آزار و اذیت بنی امیه واقع گردند) محتمل است كه معنای كلام امام این باشد كه نادانان و جیره بگیران تا حاكمیت زور باشد از بنی امیه حمایت می كنند و با نبود زور و با توجه بملاك یاری كردن آنها، از پیروی بنی امیه طفره می روند. چنان كه امام (ع) در جای دیگر مشابه این كلامی دارند كه می فرمایند: یاری بعضی از شما از بعضی مانند یاری كردن برده از اربابش می باشد هنگامی كه ارباب حضور دارد از او فرمان می برد و هرگاه ارباب غایب شود از او بدگویی می كند (اطاعت مردم از بنی امیه نیز چنین است). پس از بیان اینكه بنی امیه مردم را تا سر حد برده تحقیر می كنند، بتوضیح فراگیر بودن فتنه آنها پرداخته فتنه آنها را محدود به یك یا چند مورد نمی داند و از دیدگاه حضرت فتنه بنی امیه بسیار سخت و دشوار همچون قطعه های ظلمانی شب فرا می رسد. بعضی كلمه فتنه را فتن بنی امیه بصورت جمع قرائت كرده اند، منظور جزئیات شرور و بدیهایی است كه در زمان دولت و حكومت آنها بر مردم وارد می

شد. امام (ع) لفظ شوهاء را برای قبیح و زشت بودن عقلی و شرعی اعمال بنی امیه استعاره به كار برده است. وجه شباهت منفور بودن رفتار آنهاست، چنان كه مردم از چهره زشت متنفرند از كردار بنی امیه نفرت دارند. لفظ قطع را برای تكرار فتنه و آشوب از ناحیه حكومت بنی امیه، استعاره به كار برده است. چنان كه اسبهای مهاجمین برای جنگ و غارت فوج فوج وارد می شوند. جاهلیت بنی امیه در كلام امام (ع) اشاره به عدم مطابقت رفتار آنها با قوانین عدل الهی است، چنان كه حركات مردم دوران جاهلیت چنین بود. نظر به همین معناست كه می فرماید: در زمان حكومت آنها پرچم هدایتی نیست و علم ارشادی دیده نمی شود. یعنی برای رهبری امام عدل و قانون حقی كه از آن تبعیت شود وجود ندارد. قوله علیه السلام: نحن اهل البیت منها بمنجاه ولسنا فیها بدعاه یعنی تنها ما اهل بیت پیامبر از گناهكاری آنها بدور بوده و در آن دخالتی نداشته و به روی از آنها دعوت نمی كنیم. البته منظور این نیست كه خانواده پیامبر مورد اذیت و آزار قرار نمی گیرند و بحق دعوت نمی كنند. زیرا دعوت كردن امام حسین (ع) مردم را به رهبری خود، و به شهادت رسیدن آن بزرگوار و اولادش و هتك حرمت ذریه پیامبر روشنترین گواه

بر این ادعا می باشد. محتمل است كه مقصود كلام امام (ع) این باشد كه: انا بمنجاه من اثامها و لسنا فیها بدعاه مطلقا یعنی در گناه آنها شركت نداریم و داعی مطلق نیستیم. با در نظر گرفتن این معنا از كلام حضرت باید بگوییم كه امام حسین (ع) دعوت كننده بسوی خود نبود بلكه از جانب مردم كوفه برای قبول امامت و رهبری دعوت شده بود. تنها كار امام (ع) این بود كه دعوت آنها را اجابت كرد. قوله علیه السلام: ثم یفرجها (یفرج خ) الله و كتفریج الادیم الی قوله الا الخوف این فراز از كلام امام (ع) اشاره بزوال دولت بنی امیه و ظهور دولت بنی العباس دارد. كه بنی العباس بقلع و قمع بنی امیه پرداخته آنها را درمانده و مستاصل می كنند و آنها را برای انجام كارهای زشت شان مورد تعقیب قرار می دهند. (در این فاصله زمانی و تعارض نیروها) افراد با تقوی و بندگان نیك خداوند كه مورد آزار و اذیت بنی امیه بودند فرجی پیدا كرده، و به آسایش می رسند، بدان سان كه پوست، شكافته شود و محتوای آن آزاد گردد. بنی العباس آنها را بخواری، ذلت و اهانت و بی اعتباری تنبیه كنند و جام عذاب را با مزه های گوناگون بدانها بچشانند، و مرگ را در شكلهای مختلف بر آنها بنمایانند. چنان كه تاریخ

وقایع ذلت بار و كشتنهای خفت بار بنی امیه را به دست بنی العیاس ثبت و ضبط كرده است. هر یك از الفاظ كاس تعبیر، عطیه و تحلیس در سخن امام (ع) استعاره به كار رفته اند، جهت شباهت، ترس فراگیری بود كه آنها بطور مداوم با آن دست بگریبان بودند. بدان سان كه پارچه زیر پالان شتر، مدام بر پشت شتر بسته است. قوله علیه السلام: حتی تود قریش الی آخره این جمله امام (ع) اشاره به نهایت و نتیجه این دگرگونیها، و تفسیر اوضاعی است كه برای قریش در امر خلافت پیش می آید. بر اثر جنگ و خون ریزی، چنان خواری و ضعفی قریش را فراگیرد، حتی با توجه به اینكه امام (ع) در نظر آنها دشمن ترین خلق نسبت به قریش باسد، خلافت او را آرزو كنند برای زمانی هر چند كوتاه او را بر مصدر خلافت و صدارت خود ببیند. همان خلافتی كه امروز آن بزرگوار برای منطقه خاصی آن را طالب است و آنها مضایقه كنند... بدین توضیح كه آن حضرت را در امر خفت یاری كنند، دستوراتش را تبعیت كرده و منقاد فرمان او باشند، و از او هدایت و راهنمایی بگیرند. و از آرمانهایش دفاع كنند. با وجودی كه امروز حضرت را از حقش محروم می دارند) در این عبارت امام (ع) زمان نحر شتر را كوتاهی زمان خلافتی كه قریش پس از شد

اید زیاد برای حضرت آرزو كنند كنایه آورده است. صداقت و درستی سخن امام درباره این خبر غیبی روشن است، زیرا ارباب سیر و تاریخ نقل كرده اند كه: مروان بن محمد آخرین پادشاه بنی امیه روزی كه گرفتار و از خلافت بر كنار شد. عبدالله بن محمد بن علی بن عبدالله بن عباس را با فوجی از سپاه خراسان دید كه عبور می كند گفت: ای كاش علی بن ابی طالب را بجای این جوان در زیر این پرچم می دیدم!! این داستان در كتابهای تاریخ مشهور می باشد. نظر امام (ع) در این خطبه به چنین روزی بوده است.


صفحه 811، 812.